حلقوم مهیب

مصائب تهرانی بودن

حلقوم مهیب

مصائب تهرانی بودن

حلقوم مهیب، تهران است. همین تهران که فقط یکی دو میلیارد خرج روزانه دارد، به جز مخارج عمرانی. شهری که برای آسوده کردن زنده‌گی در آن پروژه‌هایی باید کلید زده شود که یک قلم کوچک‌شان می‌تواند شهری کوچک یا روستایی را در جای دیگری از این ایران پهناور آباد کند. شهری که خود ما دستی دستی به این روزش انداخته‌ایم. در حقیقت حلقومِ تهران دارد پول‌ها و منابعی را هورت هورت می‌بلعد که حق آن شهرها و روستاها هستند. آن هم نه برای این که در پارک‌های‌شان جشن و سرگرمی برپا کنند یا بزرگ‌راه بسازند و یا نمای شهر را زیباسازی کنند، نه. فقط برای این که راه داشته باشند، بزرگ یا کوچک‌ش پیش‌کش. برای این که آب آشامیدنی لوله‌کشی داشته باشند، یا...
واقعاً چرا سرمایه‌های ما این‌طوری مصرف می‌شود؟
چرا ما این‌طور شده‌ایم؟

بایگانی

مهدی متولیان، گرافیک خوانده، اما بیش‌تر از طراحی کردن، نوشته است و طبیعتاً حالا نوشتن را به‌تر از طراحی کردن می‌داند. اگر نمی‌دانست که طراحی‌های‌ش یک خط در میان به زباله‌دان تاریخ گرافیک نمی‌افتاد! چند سال پیش خواست وبلاگ بزند که وبلاگی زده باشد، شک داشت. استخاره کرد، بد آمد و برجک‌ش را زد که یعنی برو بچه دهن‌ت بوی شیر می‌دهد. حالا که قاعدتاً باید چند سال از چند سال پیش بزرگ‌تر شده باشد، یک مسئله‌ی دردناک وادارش کرده که این وبلاگ را راه بیندازد و دیگر نه شکی بود و نه استخاره‌ای.

نتیجه‌ی اخلاقی این تجربه می‌گوید آدم باید حد اقل مسئله داشته باشد، تا به خودش اجازه بدهد که با مردم یا حتا یک جمع کوچک مخاطب حرف بزند. و حد اکثرش هم این است که باید یک سر و گردن از مخاطب‌ش جلوتر – بامعرفت‌تر - باشد در آن موضوع. خب مهدی متولیان که پرروتر بود، به همان حد اقل اکتفا کرد و این‌جا در خدمت شماست.

او فقط کمی پررو است و درد دارد؛ مرد را هم که دردی اگر باشد، خوش است... وگرنه هم‌این هم نیست که نیست و آتش عدم علاج‌ش کناد.