حلقوم مهیب، تهران است. همین تهران که فقط یکی دو میلیارد خرج روزانه دارد، به جز مخارج عمرانی. شهری که برای آسوده کردن زندهگی در آن پروژههایی باید کلید زده شود که یک قلم کوچکشان میتواند شهری کوچک یا روستایی را در جای دیگری از این ایران پهناور آباد کند. شهری که خود ما دستی دستی به این روزش انداختهایم. در حقیقت حلقومِ تهران دارد پولها و منابعی را هورت هورت میبلعد که حق آن شهرها و روستاها هستند. آن هم نه برای این که در پارکهایشان جشن و سرگرمی برپا کنند یا بزرگراه بسازند و یا نمای شهر را زیباسازی کنند، نه. فقط برای این که راه داشته باشند، بزرگ یا کوچکش پیشکش. برای این که آب آشامیدنی لولهکشی داشته باشند، یا... واقعاً چرا سرمایههای ما اینطوری مصرف میشود؟ چرا ما اینطور شدهایم؟