چهگونه در تهران زنده میمانم؟
سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۴۳ ق.ظ
فکر نکنید زدهام به فاز شاعری و میخواهم مسئله را عاطفی کنم و مخاطبم را برای القاء موضوع دچار احساسات کنم. از آنجا که قبلاً توضیح دادیم خوب فهمیدن مسئله، نیمی از راه حل است، شعر زیر را آوردهام. چشمها را باید شست، شعر را هم جور دیگر باید دید. در شعر، «راهِ حل»ی نهفته است.
ملتمس صبوریتان، متولیان
مرا در خانه قلبی هست... با آن زنده میمانم
مرا در گوشهی این شهر آرام و قراری هست
که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده میمانم
هوای دیگری دارم... نفسهای من اینجا نیست
اگر با دود و دم در این خیابان زنده میمانم
شراب خانهگی دائم رگم را گرم میدارد
که با سکرش زمستان تا زمستان زنده میمانم
بدون عشق بیدینم، بدون عشق میمیرم
بدینسان زندهگی کردم، بدینسان زنده میمانم
از محمدمهدی سیّار
- ۹۲/۱۰/۲۴