آیا فقط تهران بازار دارد؟ (مهاجرتِ 1)
اگر مشکل تهران در مهاجرت باشد، چارهاش هم در مهاجرت است. (این البته یک رابطهی علّی و معلولی نیست، نه لزوماً. این یک...، بماند)
عمدهی تعلّق کسانی که از چند دههی پیش تا به حال، از شهرستانها به تهران مهاجرت کردهاند، اشتغال بوده است. آنها به هر شکل به این نتیجه رسیدند که در شهرشان نمیتوانند معاش خود را تأمین کنند، اما در تهران درندشت بالآخره سوراخی پیدا میشود که منبع امرار معاش شود.
پس ظاهراً معاش قویترین انگیزهای است که میتواند آدمی را به هجرت وادار کند؛ دست از خانه و وطن و خانواده و فامیل و خلاصه همهی تعلقاتش بردارد و تن به هجرت بدهد.
تهران به عنوان پایتخت، همیشه نسبت به شهرهای دیگر بزرگتر بوده و امکانات بیشتری داشته. کار در آن بیشتر پیدا می شده و الی آخر. اما در مرحلهی امروزی، یکی از خاصیتهایی که آن را به وضع انفجار کشانده، این است که برای هر حرفه یا خدماتی هزاران دست وجود دارد. آنها با هم رقابت میکنند و از راهها و چاههای مختلف، جای خود را در تهران پیدا میکنند. اما در مقابل، هر چند که وفور جمعیت است و این یعنی وفور تقاضا، اما برای جا باز کردن رقابتی شدید بین صاحبان حرفهها پیش میآید تا آنجا که بسیاری از صاحبان حرفه که جنبهی کمتری دارند و ظرفشان کوچکتر است، اخلاق و انسانیت را کنار بگذارند و به جای راه، چاه را انتخاب کنند برای موفقیت...
یک بقالی که اصولاً همه چیز در آن پیدا میشود، در یک محلهی مثلاً تازهساز پادشاهی میکند. اما چند وقت بعد نزدیکی او یک سوپری جدید راه میافتد و به دنبال این پدیدهی جدید، درآمد بقال کمتر خواهد شد. به زودی بقالی سوم و چهارم و... هم راه میافتند و این بقال اول احتمالاً مجبور میشود برای این کارش به تعطیلی نکشد، تیزر تلویزیونی بزند!! و برای خرید جنسهایش جایزه بگذارد!
حرفههای دیگر هم مشابه هماین وضعیت را دارند.
اما در مقابل در شهرستانها ممکن است برای یک حرفه – مثلاً گرافیک و چاپ – هیچ مرجعی پیدا نشود... یک دفعه میبینی مثلاً شهر ملایر به خدمات و تخصص همان کسی که از آنجا مهاجر الی تهران شده، نیاز دارد. این ملایری عزیز هم در تهران با سختی و وسط یک رقابت تنگتنگ کار میکند، بعد هم همهی درآمدش هزینهی زندهگی در تهران – بخوانید زنده بودن در تهران – میشود، در حالی که میتواند این تخصص را در ملایر به کار بگیرد و امرار معاش کند. شاید درآمد کمتر باشد، اما به هماین نسبت مخارج زندهگی هم کمتر است، به علاوهی هوای پاک و ترافیک نامحسوس و خانهای جادار و اندازهی شأن خانواده و هزار مزیت دیگر.
خب البته معادلات معاش پیچیدهتر از این حرفها است؛ قبول دارم. اما مطمئن هستم بسیاری از جوانانی که در ابتدای زندهگی به تهران مهاجرت کردهاند، حساب و کتاب که بکنند، میبینند هماین شغل تهران را میشود در شهر خودشان با آسودهگی بیشتری داشته باشند.
اصلاً چرا مهاجرتکردهها؟ هر کس که در تهران صاحب حرفه و
کارگاهی است که بازارش مشکل دارد، میتواند فرصتهای بکر و به مراتب سودآورتر را در
شهرهای کوچک پیدا کند. لزومی هم ندارد که فقط وطنش باشد؛ هر شهری.
اما مهاجرت را دو خصلت لازم است: 1- صبوری، 2- جرأت.
- ۹۲/۱۰/۲۲