عالیجناب «راهِ حل»
پستهایی که تا اینجا خواندید، بریده بریدههای مقالهای است که چند سال پیش نوشته بودم و مطالب بعد از این بهروزتر خواهند بود.
در هماین دو سه روز که بعضی از دوستان وبلاگ را بازدید کردند، ضمن اظهار لطفشان گفتند که راه حل هم بدهم و از این حرفها...
خب چیزی نگفتهایم که به راه حل برسیم. من که کس و کارهای نیستم که راه حلی بدهم و بعد هم همه به دنبال انجامش بروند به سلامتی مشکل حل شود. چه کسی در ذهنهای ما قانون کرده که هر کی انتقاد کرده، باید راه حل هم در جیبش داشته باشد؟
شایدم بعضیها فقط کارشان این باشد که از یک منظری شهر را برانداز کنند و به بقیه خبر بدهند که از این منظر شهر این شکلی است؛ هماین.
از اینها گذشته به نظرم باید قبل از بلعیدن
هلوی راه حل، مشکلمان را خوب بفهمیم و حدود و ثغورش را ببینیم بلکه راه حل، خودش
خودش را لو بدهد. در مدرسه معلمها به شاگردانشان یاد میدهند که خوب فهمیدن سوال نیمی از جواب است. من هم عمیقاً به این باور دارم.
برنامهی ما در وبلاگ خوب فهمیدن مسئلهی "تهران" است و شاید از دلش لامپی هم در ذهن شمای خواننده روشن شد و کامنتش را پای یکی از هماین پستها گذاشتید. من فکر میکنم اول باید "نوعی نگاه" را پیدا کنیم تا هم با آن "نوع نگاه" مشکل را تحلیل کنیم و هم چاره را بر اساس آن پیدا کنیم.
خلاصه دندان روی جگر بگذارید و مدتی همراهی کنید. هیچ هلویی برایتان ندارم و اصلاً اندازهی این حرفها نیستم.
و ضمناً مسئله حل کردن مشکل تهران هم نیست. مسئله یافتن پلان یک آرمانشهر است، حالا میخواهد تهران باشد، میخواهد تهران نباشد. راستی شما فکر میکنید آرمانشهر ما چه شکلی است؟ اصلاً کلانشهر است، یا شهراست یا کمونی چند روستا است؟
- ۹۲/۱۰/۱۶